دیوانه و زنجیر، پروین اعتصامی
خالی از عقلند سرهائی که سنگ ما شکست
این گناه از سنگ بود از من چرا رنجیدهاند
پروین اعتصامی
دیوانه و زنجیر
گفت با زنجیر در زندان شبی دیوانهای
عاقلان پیداست کز دیوانگان ترسیدهاند
من بدین زنجیر ارزیدم که بستندم بپای
کاش میپرسید کس، کایشان بچند ارزیدهاند
ترسم که تا سیه شب هجران سحر شود جان به لب رسیده ام از تن بدر شود
گریم ز درد و یار جفا بیشتر کند نالم ز رنج و ناله من بی اثر شود
در خون خویش بال و پر آهسته می زنم کز خون مباد دامن صیاد تر شود
زان عارض چو آتش و زان خال چون سپند هر لحظه آتش دل من بیشتر شود
در بحر عشق، چاره میسر نشد مرا هنگام آن رسد که آبم به سرشود
گم گشته ام، روم ز که جویم سراغ خویش از خود که دیده ای که چو من بی خبرشود؟
رفتی زدست و رهرو کوی بلا شدی ای نوسفر دلم، سفرت بی خطر شود
قصد کمان ابروی تو گر هلاک ماست تیر آنچنان بزن که به دل کارگر شود
میرم بدان امید که بر من گذر کنی روزی اگر گذارت ازین رهگذر شود
یک سو کن از رخ آن سر زلف دراز را بگذار تا که قصه ما مختصر شود
ادامه مطلب ...هر کدام از
ابزارها و دستگاههایی که ما در زندگی عادی خود از آنها
استفاده میکنیم، ثمره تلاشهای بیوقفه دانشمندان و افراد
زیادی بودهاند. اگر فداکاری، ریسکپذیری، شهامت و
ماجراجویی این افراد نبود، ما هیچ کدام از این فناوریها و
ابزارها را نداشتیم.
۱- الیزابت اسکیم:
مدت کوتاهی بعد از مرگ مادر، الیزابت اسکیم با پزشک مادرش
-دکتر وولف- ازدواج کرد. از آن زمان، او شیفته اختراع تازه
آن هنگام، یعنی اشعه ایکس شد. وی کار قبلیاش را که
کتابداری بود رها کرد تا در آزمایشات شوهرش شرکت کند. آنها
یک ماشین اشعه ایکس خریدند و نخستین آزمایشگاه اشعه ایکس
را در سانفرانسیکو احداث کردند. متأسفانه آنها از عوارض
اشعه ایکس آگاه نبودند و خودشان را در آزمایشات در معرض
اشعه قرار میدادند و موضوع آزمایشات میشدند. سرانجام
الیزابت اسکیم در نتیجه سرطان درگذشت.