قابل توجه آنانیکه 30 ساله شدند |
زمانیکه به 30 سالگی می رسیم، مغزهای ما
آهسته و ثابت، مسیر یک منحنی نزولی را در پیش می گیرند. اما این تنزل شناخته شده یک
عارضه جانبی غیرقابل فرار نیست، بلکه اخیرا گفته می شود شما می توانید با روشهایی
تغییرات مربوط به افزایش سن را خنثی کنید. روشهای ساده ای که فعال بودن شما را
تضمین کند و نیروی ذهنی تان را قوی نگه دارد. |
از شما چه پنهان ، من یک ... |
شعر طنز - چو هرگز نیابی نشانی ز شوی |
|
بخوان و درباره اش فکر کن! |
آدم های بزرگ در باره ایده ها سخن می گویند آدم های متوسط در باره چیزها سخن می گویند آدم های کوچک پشت سر دیگران سخن می گویند
آدم های بزرگ درد دیگران را دارند آدم های متوسط درد خودشان را دارند آدم های کوچک بی دردند
آدم های بزرگ عظمت دیگران را می بینند آدم های متوسط به دنبال عظمت خود هستند آدم های کوچک عظمت خود را در تحقیر دیگران می بینند
|
سرقت بانک
در یک روز زمستانی یعنی 29 مارس 1951 براستی هوای کپنهاک (پایتخت دانمارک) بسیار سرد بود و " پال هار دروپ" 33 ساله با اسلحه ای در جیب پالتواش بازی میکرد اسلحه ای که به زودی قرار بود فاجعه ای بیافریند آن هم توسط کسی که هیچگاه از عمرش در زندگی کاری خلاف قانون انجام نداده بود و سر و کارش با کلانتری و دادگاه نیفتاده بود تا آن لحظه چهار بار مانند آدمهای گیج و منگ از مقابل بانک عبور کرده بود وسردی و سنگینی اسلحه ای را که در جیب پالتویش قرار داشت را به خوبی احساس میکرد
بانکی که "پال-هار" برای اجرای نقشه شیطانی خود در نظر گرفته بود یا به قول خودش برای او انتخاب شده بود بانک کوچکی در یکی از خیابانهای خلوت شهر بود گویی سکوتی مرگبار شهر را فرا گرفته بود و او بی اراده درمقابل بانک ایستاده بود. لحظه ای دوچار تردید و دودلی شد ذهن او تلاش و مبارزه بی حاصلی را علیه شخص دیگری آغاز کرده بود ولی دیری نپائید که در این مبارزه شکست خورد. سر انجام به درون بانک گام نهاد و سراغ نخستین باجه رفت.
صندوقدارکه نامش "کج مولر" بود طبق معمول سرش را بلند کرد تا به مشتری جدید لبخند بزند- ولی همینکه به چشمان آن مرد که حالتی غیر طبیعی داشت و برقی دیوانه واراز آن ساطع میشد نگریست، لبخند بر لبانش خشک شد "پال هار" بدرستی نمی دانست آیا قبلا درخواست پول کرده است یا نه و "کج مولر" نیزهیچگاه فرصت نکرد سخنی به زبان بیاورد زیرا اسلحه که به چهره او نشانه رفته بود دوبار به صدا درآمد و "کج مولر" نقش زمین شد کارمندان دیگر همه پشت باجه های خود روی زمین دراز کشیدند و مشتریان بانک وحشت زده به طرف درب خروجی دویدند تنها "هانس ویزبام" مدیر بانک با جرات و شهامت کم نظیر مقابل مرد ایستاد و معلوم بود که از جانش گذشته بود و لحظه ای بعد گلوله ای مغز اورا سوراخ کرده بود.
دراین حال "پال هار" نگاهی ابلهانه به آخرین قربانی خویش انداخت و اسلحه را در جیبش گذاشت و در حالیکه زیر لب با خود حرف میزد بی آنکه پولی از بانک به سرقت ببرد به آرامی از انک خارج شد. پلیس "پال هار" را دستگیر کرد و هنگامی که به اتهام این دو فقره جنایت به پای میزکشانده بود، به تعریف ماجرای عجیبی پرداخت . او خطاب به هیات منصفه گفت هنگام ارتکاب این جنایات از حالت عادی خارج بوده و تحت تاثیرهیپنوتیزم قرار داشته است وی افزود که از ماه قبل مانند عروسک خیمه شب بازی در دستان مردی به نام "بجورن نیلسن" بوده تا به بانک دستبرد بزند.
ادامه مطلب ...