کاش یکی بود یکی نبود اول قصه ها نبود اون که تو قصه مونده بود از اون یکی جدا نبود ماه پیشونی جدا بود از طلسم دیوای سیاه پلنگ عاشق می پرید تا لب شیروونی ماه سیاوش شاهنامه رو کاش کسی گردن نمی زد کاش کسی توی قصه ها از عاشقی دم نمی زد کاش داش آکل با رخم تیغ تو بسترش جون نمی داد قصه نویس قصمون رو با گریه پایون نمی داد تقویم باغچه ی ما برگ بهار نداره جاده ی قصه هامون اسب سوار نداره شهر بزرگ قصه پنجره هاشو بسته حتی تو دفتر مشق بابا دیگه آب نداره...!