اولین نامه به همنفس عزیزم

اولین نامه به همنفس عزیزم

چو بر شکست صبا زلف عنبر افشانش

به هر شکسته که پیوست تازه شد جانش

کجاست همنفسی تا به شرح عرضه دهم

که دل چه می کشد از روزگار هجرانش

سلام

سلام منِ خاطی به همنفس پر گذشت

چطوری همنفس ؟ خوبی بهترینم ؟

نمی دونم که کی و کجا این نامه را می خونی فقط از خدا برات سلامتی و آرامش به همراه خوشبختی می خوام

نمی دونی که تو این تنهایی و دور بودن از تو چی می کشم ولی اینو میدونم که توهم همین حسُ داری

آخه منُ تو هر دو درگیر یه حسیم ....

و باز هم من اشتباه کردم و نمیدانم که چه اتفاقی افتاده و یا خواهد افتاد ... !؟

ازت یه خواهش دام اونم اینه که دوباره منو ببخشی ... آخه ...

فقط می خوام ازت بدونم که چه اتفاقی افتاد وقتی رفتی خونه ؟ چی گفتن ؟؟

وای خدای من دارم میمیرم

خدایا باز خودت هوای مارو داشته باش

فقط از خدا میخوام که کمکم کنه ... کمکم کنه که بتونم هم اشتباهات گذشته را جبران کنم و هم دیگه اصلا هیچ اشتباهی انجام ندم ... .

دلم خیلی برات تنگ شده ... خیلی خیلی ... خودت هم خوب میدونی

خدا پشت و پناهت باشه خیلی دوست دارم همنفس زیبای من