-< ببخشید این بلیت...؟ - / پس گرفته نمی شود. / پس بادها رفته اند؟/ ! پس این درخت / به زرد ابد محکوم شد؟/ ! و قاصدک ها / آنقدر در کنج دیوار ماندند / که خبرهایشان از خاطر رفت؟- / / ! بیهوده مشت به شیشه های این قطار می کوبی/ ! بیهوده صدایت را / به آن سوی پنجره پرتاب می کنی / ما / بازیگران یک فیلم صامتیم.
<مطمئن باشید / دیگر از درون تهی شده ام / می توانید / مرا از کاه پر کنید / / بگذارید کنار سر آن گوزن / یا / نزدیک خرس قطبی خشک شده / روبه روی در / / بنویسید / خودم / خودم را اهدا کرده ام / / از تاریخ خجالت می کشم / مرا در زیست شناسی بررسی کنید.
<بر دیوارها بریز / از سقف سیم روییده است / / گل هایی از فلز / شکوفه هایی از کاغذ / پروانه ای از مگس / چرخ می زند میان اتاق / / از آشپزخانه به هال می آیم / تا دشت را روشن کنم.
<و دریای شهرمان / چنان خسته ست / که عنکبوت / بر موج هایش تار می بندد.
درخت را می فهمم / که بارها پاییز و زمستان و بهار را دویده است / و دیگر / میوه هایش را پنهان می کند / / در زمستان / کلاغ می دهد / در بهار / گنجشک.
<در من صدای تبر می آید/! آه، انارهای سیاه نخوردنی بر شاخه های کاج/ وقتی که چارفصل به دورم می رقصیدند/ رفتارتان چقدر شبیه ام بود.
گروس عبدالملکیان