کاش آنکه استخوانهایم را میلیسد
شعرهایم را از بر نبود
...
ما
کاشفان کوچههای بنبستیم
حرفهای خستهای داریم
اینبار
پیامبری بفرست
که تنها گوش کند
— سطرها در تاریکی جا عوض
میکنند- گروس عبدالملکیان
چرا بهیاد نمیآورم؟
همیشهی بودن، با هم بودن نیست
چرا بهیاد نمیآورم؟
از هرچه تو را به یاد من میآورد، نامی نیست
باران میآمد، گفتی بیا به کوه
برویم"
— سید علی صالحی
"زیر این آسمان ابری
به معنای نامش فکر می کند
گل آفتابگردان!"
— گروس عبدالملکیان
"ما بدهکاریم...
به کسانی که صمیمانه زما پرسیدند:
«معذرت میخواهم، چندم مرداد
است...؟»
و نگفتیم، چونکه مرداد،
گور عشق گل خونرگِ دلِ ما بودهاست...
"
— حسین پناهی
"بیراهه رفته بودم
آن شب
دستم را گرفته بود و میکشید
زین بعد همه عمرم را
بیراهه خواهم رفت"
— حسین پناهی
"بیا تا آسمان هنوز گریه میکند
روی سنگفرش خیابان
برقصیم
حرف مردم به یک استکان چای داغ نمیارزد
وقتی از موهای خیس من
شعر چکه کند
روی لبهای تو"
— لیلا نوحی
"
...
و رسالت من این خواهد بود
تا دو استکان چای داغ را
از میان
دویست جنگ خونین
به سلامت بگذرانم
تا در شبی بارانی
آن ها را
با
خدای خویش
چشم در چشم هم نوش کنیم
-حسین پناهی
"در کوچه باد می اید
این ابتدای ویرانیست
آن روز هم که دست های تو ویران
شدند باد می آمد "
— فروغ فرخزاد
"عشق را
بدون بزک میخواستیم
دنیا را بدون تفنگ
روی دیوارهای سیاه
گل سرخ نقاشی کردیم
رهگذران به ما خندیدند
به ما خندیدند رهگذران
ما فقط نگاه کردیم
جادهها
دور شهر گره خورده بودند
در شهر ماندیم
و پوسیدیم و خواندیم:
قطاری که ما را از این جا نبرد
قطار نیست"
— رسول یونان
"راستش را بخواهی ریرا
یکروز پشت همین پرچین
چشمان
یک آهو را بوسیدم
بعد به من گفتند آهو نبود "
— سید علی صالحی