سرَ عجیبی است تولد،و از آن عجیب تر مرگ؛
ما همه بلافاصله بعد از تولد با شتاب هرچه تمام تر به مرگ نزدیک تر می شویم.
و این کشاکش بودن و نبودن،همچون یک اضطراب بنیادی همیشه به همراه ماست.
اما بعضی مرگها،تداوم زندگی حتی در این دنیای محدود است.
از پس هزار و اندی سال،هنوز فریاد حسین،برای برپایی آزادی،اعصار و قرون را طی می کند و هر روز روشن تر از قبل،ما را به سوی خود می خواند.
شاید آن روز حسین تنها بود،اما دیروز و امروز و فرداها حسین تنها نیست.او حالا دلهای بسیاری را اسیر خود کرده است.
ز پس هزار و اندی سال،هنوز فریاد حسین،برای برپایی آزادی،اعصار و قرون را طی می کند و هر روز روشن تر از قبل،ما را به سوی خود می خواند.
شاید آن روز حسین تنها بود،اما دیروز و امروز و فرداها حسین تنها نیست.او حالا دلهای بسیاری را اسیر خود کرده است.
هنوز نام او اشکها را در می آورد
و هنوز دلهای سخت با یاد او به لرزه می افتند.
و این است راز ماندگاری حسین.
امشب شاید به جای یکسال گریستم.
صدای سنج ها آسمان را به غلغله انداخته؛آسمانیان نیز مانند زمینیان به شور و غوغا آمده اند.
آخر شما که می دانید این اپیدمی عزا ، همه کهکشانها را فرا گرفته است.
و حسین اینک از عرش نظاره می کند که چگونه قلب های شکسته و خون های به جوش آمده،تنگ حال و هوای کربلای هزار و اندی سال قبل اند.
شاید همین که حسین بهانه ای برای گریه کردن است برای ما کافی باشد.
شاید همین که حسین سالی یکبار ما را به خاطر شام غریبان به قبرستان کوچک و قدیمی روستای زادگاهمان می کشاند کافی باشد.
شاید همین که حسین دلهای بی خیال و سنگ شده ما را پس از یکسال می لرزاند کافی باشد.
.
.
.
می گویند امروز حسین به شهادت رسیده است
و جالب اینکه از فردا خیلی ها فراموش می کنند که داغ حسین هنوز خیلی خیلی تازه است.
بساط حسینیه ها جمع می شود و همه بدنبال زندگی می روند و در روزمرگی غرق می شوند.
خوب است که حسین هرساله می آید...
ولی خوبتر آن است که یاد حسین و کردار او هر روزه با ما بماند...
.
.
این پست نگاشته شد تا همه ما بدانیم درست است که با شهادت حسین بساط همه مراسم ها برچیده شد.اما ماجرای حسین از امروز دوباره آغاز شده است.
شاید ما او را رها کنیم.
اما حسین ما را رها نخواهد کرد.
و ما چه غافلیم از دوستی که خودش را به ما می رساند و ما چه آسان از او می گذریم.
پ.ن:
عظمت حسین به "انتخاب" اوست
"نه" بزرگی که او به ظلم و تحریف گفت