▪ از فلاسفه می خواهم که به دنبال حقیقت نروند چون حقیقت نیاز به پشتیبان ندارد.
▪ پیشداوری درباره اخلاق به این معناست که نیت اعمال را منشاء آنها می دانیم.
▪ ذهن و ادنیشه مسئول به خطا افتادن بشر است.
▪ فیلسوف باید از ایمان به زبان فراتر رود زیرا مفاهیم در
چارچوب زبان اسیر می شوند و نمی توان آنها را کاملا با زبان توضیح داد.
▪خیر نباید همگانی باشد وگرنه دیگر خیر نیست زیرا چیزهای همگانی ارزشی ندارند.
▪آنچه آدمی را والا می کند مدت احساس های والا در اوست نه شدت آن احساس ها.
▪کسی که جنگجوست باید همواره در حال جنگ باشد چون زمان صلح با خودش درگیر خواهد شد!.
▪مردان بزرگ فقط آرمان های خود را نمایش داده اند.
▪خطر خوشبختی در این است که آدمی در هنگام خوشبختی هر سرنوشتی را می پذیرد و هرکسی را نیز.
▪ هیچ پدیده ای اخلاقی نیست بلکه ما آن را اخلاقی تفسیر می کنیم.
▪ کسی که بخواهد به سمت معرفت برود از خدا فاصله می گیرد.
▪استعداد آدمی را می پوشاند و وقتی استعدادش کاهش یافت آنچه هست نمایان می شود.
▪ کسی که آرمان نداشته باشد کمتر لاابالی ست تا کسی که راه رسیدن به آرمانش را نمی داند.
▪ آدمی به خاطر نیاز به مراقبت و کمک دیگران با آنها ارتباط برقرارمی کند.
▪ نسبت به فرد پایین تر از خود نفرت نداریم بلکه نسبت به فرد برابر با خود یا بهتر از خود.
▪ حقیقت مانند دریا است که چون نمک آب دریا زیاد است تشنگی
را رفع نمی کند. اگر حقیقت آدمی تحریف شود مثل آب شور دریا خواهد بود که
تشنگی اش را رفع نخواهد کرد.
▪ انسان نمی تواند از غرایز خود فرار کند ، وقتی از خطر جانی دور شود دوباره به غرایزش برمی گردد.
▪ کسی که دلش را به بند بکشد جانش را آزاد کرده است.
▪ هر اخلاق و دستور اخلاقی طبیعت بردگی و حماقت را پرورش می دهد زیرا روح را با انضباط تحمیلی خود خفه و نابود می کند.
▪ یک دانشمند حتی برای عشق زمینی هم وقت ندارد! او نه رهبر
است نه فرمانبردار. او کمال بخش نیست. سرآغاز هم نیست. او فردی بی خویشتن
است.
▪ کسانی که مردم از آنها به صاحبان اخلاق یاد می کنند اگر
ما اشتباهشان را ببینیم از ما به بدی یاد خواهند کرد حتی اگر دوست ما
باشند.
▪همه به چیزی دلبستگی دارند و افراد والاتر به چیزهای
والاتر اما افراد فرومایه فکر می کنند که افراد والاتر به چیزی دلبستگی
ندارند و ظاهربینی افراد فرومایه از سطحی نگری و ریاکاری آنهاست و برپایه
هیچ شناخت اخلاقی نیست.