چند وقتی بود در بخش مراقبت های ویژه یک بیمارستان معروف، بیماران یک تخت
به خصوص در حدود ساعت 11 صبح روزهای یکشنبه جان می سپردند و این موضوع
ربطی به نوع بیماری و شدت و ضعف مرض آنان نداشت.
این مسئله باعث
شگفتی پزشکان آن بخش شده بود، به طوری که بعضی آن را با مسائل ماورای
طبیعی و بعضی دیگر با خرافات و ارواح و اجنه و موارد دیگر در ارتباط می
دانستند.
همین چند روز پیش، «یولیا واسیلیاِونا » پرستار بچههایم را به اتاقم
دعوت کردم تا با او تسویه حساب کنم .
به او گفتم: بنشینید«یولیا واسیلیاِونا»! میدانم که دست و بالتان خالی
است امّا رودربایستی دارید و آن را به زبان نمیآورید. ببینید، ما توافق
کردیم که ماهی سیروبل به شما بدهم این طور نیست؟
- چهل روبل .
-نه من یادداشت کردهام، من همیشه به پرستار بچههایم سی روبل میدهم.
حالا به من توجه کنید. شما دو ماه برای من کار کردید .
- دو ماه و پنج روز
یک روز یک زن و مرد ماشینشون با هم تصادف ناجوری میکنه .
بطوریکه ماشین هردو شون بشدت آسیب میبینه .
ولی هردوشون بطرز معجزه آسایی جون سالم بدر می برن.
وقتی که هردو از ماشینشون که حالا تبدیل به آهن قراضه شده بیرون میان ، رانندهء خانم بر میگردهمیگه:
-آه
چه جالب شما مرد هستید!…. ببینید چه بروز ماشینامون اومده !همه چیزداغون
شده ولی ما سالم هستیم …. ! این باید نشونه ای از طرف خدا باشه که اینطوری
با هم ملاقات کنیم و ارتباط مشترکی رو باصلح و صفا آغاز کنیم …!
مرد با هیجان پاسخ میگه:
داستانهای عجیب - دوستی
-دوستی بین زنها:
یه زن یه شب به خونه نمیاد.
روز بعد به شوهرش میگه که من دیشب خونه ء یکی از دوستام خوابیدم.
شوهر به 10 تا از بهترین دوستای زن تلفن میکنه!
هیچ کدوم از اونها اینو تأیید نمیکنند!!?