آهنگ . مطالب زیبا . ویدیو

در میان همگان گشتم و عاشق نشدم / تو چه کردی که تو را دیدم و دیوانه شدم..... در اینجا می توانبد بهترین ویدوها را ببینید

آهنگ . مطالب زیبا . ویدیو

در میان همگان گشتم و عاشق نشدم / تو چه کردی که تو را دیدم و دیوانه شدم..... در اینجا می توانبد بهترین ویدوها را ببینید

گزیده ای از قابوس نامه (کیکاووس ابن وشمگیر)

گزیده ای از قابوس نامه (کیکاووس ابن وشمگیر)



تلاش کن که سخن سنجیده و مناسب بگویی، که سخن نابجا و نامناسب، اگرچه خوب هم باشد، زشت و ناپسند جلوه می­کند. از سخنِ زحمت­‌ افزا پرهیز کن. تا از تو چیزی نپرسند، سخن مگو و از گفتار بیهوده بپرهیز. چون از تو سخنی پرسیدند، جز راست مگو، و تا نخواهد، کسی را نصیحت مکن؛ به‌ویژه کسی را که پندشنو نباشد، و در جمع هیچ­‌کس را نصیحت مکن که گفته­‌اند: پند دادن در جمع، سرزنش کردن است.

به همان اندازه که در سخن خوب گفتن بخل نمی­کنی، اگر توانستی در بخشش مال هم بخیلی مکن؛ زیرا مردم زودتر به مال فریفته شوند تا به سخن. از رفتن به جاهای بد نام بپرهیز و از دوست بداندیش و بدکار، دوری کن و به خویشتن فریفته مشو و درباره ارزش خود اشتباه مکن. در شوره‌زار کشت مکن که محصول نمی‌دهد و رنج بیهوده بردن است؛ یعنی با مردمان حق‌ناشناس نیکی و انسانیت کردن، مانند تخمی‌است که در شوره‌زار بیفکنی.

برای پیشامد­های نیک و بد، شاد و اندوهگین مشو که این کار کودکان است، و در این اخلاق بکوش که برای هر کار بیهوده و باطلی، حال تو دگرگون نشود که بزرگان به هر کاری دگرگون نمی­‌شوند. هر شادی‌ای که به غم می‌­انجامد، آن را شادی به حساب میاور. هنگام ناامیدی، امیدوار باش و ناامیدی را به امید پیوسته­ دان و امید را به ناامیدی، و نتیجه همه­ کارهای جهان را به گذشتن و گذرا بودن بشناس.


 
ادامه مطلب ...

داستان جالب

“اسعد بن شهروند” را مالیخویا عارض گشت. نزد طبیب رفت و در صف نوبت بنشست. شخصی بیامد و بنشست. شخص دوم بیامد، و شخص سوم و چهارم و پنجم . . . تا چهل شخص، و همه در نوبت. طبیب او را پیش خواند و از حالش پرسید. شکوه بیاغازید از خواب آشفته دیدن و نیم شبان از خواب جهیدن و باز خفتن و خواب وی بیاشفتن. طبیب : چه می بینی؟ -در خواب می بینم که بر سر دریا ایستاده ام و قلاب در آب رها کرده. ماهی در قلاب افتد و چون بر می آورم ، نهنگی بالا می جهد و ماهی فرو می بلعد. طبیب گفت: غم نباشد -در خواب می بینم که خانه عالی ساخته اند و خالی رها کرده و چون داخل خواهم شدن

ادامه مطلب ...

پاره آجر

پاره آجر
روزی مردی ثروتمند در اتومبیل جدید و گران قیمت خود با سرعت فراوان از خیابان کم رفت و آمدی می گذشت
ناگهان از بین دو اتومبیل پارک شده در کنار خیابان یک پسر بچه پاره آجری به سمت او پرتاب کرد.پاره آجر به اتومبیل او برخورد کرد
مرد پایش را روی ترمز گذاشت و سریع پیاده شد و دید که اتومبیلش صدمه زیادی دیده است. به طرف پسرک رفت تا او را به سختی تنبیه کند

ادامه مطلب ...

بهلول» و حکایت جالب و پندآموز او

بهلول» و حکایت جالب و پندآموز او
حکایت بهلول و آب انگور!
________________________________________
روزی یکی از دوستان بهلول گفت: ای بهلول! من اگر انگور بخورم، آیا حرام است؟ بهلول گفت: نه! پرسید: اگر بعد از خوردن انگور در زیر آفتاب دراز بکشم، آیا حرام است؟ بهلول گفت: نه! پرسید: پس چگونه است،که اگر انگور را در خمره ای بگذاریم و آن را زیر نور آفتاب قرار دهیم و بعد از مدتی آن را بنوشیم حرام می شود؟

ادامه مطلب ...

بهلول» و حکایت جالب و پندآموز او

بهلول» و حکایت جالب و پندآموز او

روزی بهلول از کوچه ای میگذشت، شخصی صدا زد گفت: ای بهلول دانا! مبلغی پول دارم، امسال چه بخرم که فایده کنم؟

ـ برو، تمباکو بخر

مردک تمباکوخرید، وقتیکه زمستان شد، تمباکو قیمت پیدا کرد. به قیمت خوبی به فروش رسید. بقیه هر قدر که ماند، هر چند که از عمر تمباکو میگذشت، چون تمباکوی کهنه قیمت زیاد تری داشت به همین دلیل به قیمت بسیار خوبتر فروخته میشد وسرانجام فایده بسیاری نصیب اوشد. یک روز باز بهلول از کوچه می گذشت که مردک صد ایش زد و گفت

ادامه مطلب ...

شعر

"معلم پای تخته داد می زد"



صورتش گلگون بود

ودستانش زیر پوششی از گرد پنهان بود

ولی آخر کلاسیها،

لواشک بین خود تقسیم می کردند

وان یکی در گوشه ای دیگر،

جوانان را ورق می زد

ادامه مطلب ...