آهنگ . مطالب زیبا . ویدیو

در میان همگان گشتم و عاشق نشدم / تو چه کردی که تو را دیدم و دیوانه شدم..... در اینجا می توانبد بهترین ویدوها را ببینید

آهنگ . مطالب زیبا . ویدیو

در میان همگان گشتم و عاشق نشدم / تو چه کردی که تو را دیدم و دیوانه شدم..... در اینجا می توانبد بهترین ویدوها را ببینید

داستان “گل آفتابگردان”

داستان “گل آفتابگردان”


داستان

گل آفتاب گردان رو به نور می چرخد و آدمی رو به خدا . ما همه‌ آفتابگردانیم.
اگر آفتابگردان‌ به‌ خاک‌ خیره‌ شود و به‌ تیرگی، دیگر آفتابگردان‌ نیست.
آفتابگردان‌ کاشف‌ معدن‌ صبح‌ است‌ و با سیاهی‌ نسبت‌ ندارد.
اینها را گل‌ آفتابگردان‌ به‌ من‌ گفت‌ و من‌ تماشایش‌ می‌کردم‌ که‌ خورشید کوچکی‌ بود در زمین‌ و هر گلبرگش‌ شعله‌ای‌ بود و دایره‌ای‌ داغ‌ در دلش‌ می‌سوخت.
آفتابگردان‌ به‌ من‌ گفت: وقتی‌ دهقان‌ بذر آفتابگردان‌ را می‌کارد، مطمئن‌ است‌ که‌ او خورشید را پیدا خواهد کرد.
آفتابگردان‌ هیچ‌ وقت‌ چیزی‌ را با خورشید اشتباه‌ نمی‌گیرد؛ اما انسان‌ همه‌ چیز را با خدا اشتباه‌ می‌گیرد.
آفتابگردان‌ راهش‌ را بلد است‌ و کارش‌ را می‌داند. او جز دوست‌ داشتن‌ آفتاب‌ و فهمیدن‌ خورشید، کاری‌ ندارد.
او همه‌ زندگی‌اش‌ را وقف‌ نور می‌کند، در نور به‌ دنیا می‌آید و در نور می‌میرد. نور می‌خورد و نور می‌زاید.

ادامه مطلب ...

مشخصات مکتب ایرانی

مشخصات مکتب ایرانی:

 

 

-         در مکتب ایرانی دیدن موی سر زنهای خارجی و بیگانه از تلویزیون حلال است ولی زنهای هموطن و خودی حرام!

 

-         در مکتب ایرانی سرود ملی مقدسه، ولی دیدن آلت موسیقی که سرود با آن نواخته شده حرامه!

 

-         در مکتب ایرانی، هنری مثل موسیقی و رقص حرام است ولی افیونی مثل تریاک حلال!


ادامه مطلب ...

ازدواجی واقعاٌ عجیب غریب

ازدواجی واقعاٌ عجیب غریب

عصر ایران -ازدواج دختری 4 ساله با مردی 45 ساله-این ازدواج قبیله ای در یکی از نقاط دور افتاده واقع در "درا اسماعیل خوان" پاکستان صورت گرفت که با رسیدن خبر آن به فعالان حقوق بشر ، پلیس از ماجرا آگاه و تحقیقات خود را در این زمینه آغاز کرد.در پی ازدواج دختر 4 ساله با مردی 45 ساله در پاکستان 12 نفر دستگیر شدند.
ادامه مطلب ...

پیرمرد و دوست دخترش

در یک غروب جمعه٬ پیرمردی مو سفید٬ در حالی که دختر جوان و زیبایی بازو به بازویش او را همراهی می کرد٬ وارد یک جواهر فروشی شد و به جواهرفروش گفت: "برای دوست دخترم یک انگشتر مخصوص می خواهم."
مرد جواهرفروش به اطرافش نگاهی انداخت و انگشتر فوق العاده ایی که ارزش آن چهل هزار دلار بود را به پیرمرد و دختر جوان نشان داد. چشمان دختر جوان برقی زد و تمام بدنش از شدت هیجان به لرزه افتاد.

ادامه مطلب ...

هفت جا نفس خویش را ذلیل دیدم


هفت جا نفس خویش را ذلیل دیدم


نخست : هنگامیکه به پستی تن می داد تا بلندی یابد

دوم : آنگاه که در برابر از پاافتادگان ، میپرید

سوم : آنگاه که میان آسانی و دشوار مختار شد و آسان را برگزید
ادامه مطلب ...

عجب پدر و مادری


مامان خسته از سر کار میاد خونه و علی کوچولو میپره جلو میگه: سلام مامان


مامان: سلام پسرم


علی کوچولو: مامان امروز بابا با خاله سهیلا اومدن خونه و رفتن تو اتاق خواب و درو از روی خودشون قفل کردن و....


ادامه مطلب ...