مردی در کنار ساحل دورافتاده ای قدم میزد.
مردی را در فاصله دور می بیند که مدام خم میشود و چیزی را از روی زمین بر میدارد و توی اقیانوس پرت میکند.
نزدیک تر می شود، میبیند مردی بومی صدفهایی را که به ساحل میافتد در آب میاندازد :صبح بخیر رفیق، خیلی دلم میخواهد بدانم چه میکنی؟
ادامه مطلب ...
آقای کی گفت:البته !اگر کوسه ها آدم بودند توی دریا برای ماهیهاجعبه های محکمی می ساختند همه جور خوراکی توی ان میگذاشتند. مواظب بودند که همیشه پر آب باشد هوای بهداشت ماهی های کوچولو را هم داشتند. برای آنکه هیچوقت دل ماهی کوچولو نگیرد گاهگاه مهمانی های بزرگ بر پا می کردند چون که گوشت ماهی شاد از ماهی دلگیر لذیذتر است. برای ماهی ها مدرسه میساختند و
ادامه مطلب ...
تعدادی گزاره های رازناک را به نقل از کتاب دوست عزیز و استاد ارجمندم دکتر عبدالعظیم کریمی برایتان نقل می کنم.امید است که تامل در آنها نتایج مفیدی را برای شما به همراه داشته باشه.
ادامه مطلب ...
این متن با الهام از پست روح بکر
در وبلاگ شمیم یار نوشته شده است.
تقدیم به بهار ماه نو
شاید روح بزرگ را در افسانه های سرخپوستان خوانده باشیم.
روح بزرگی که حافظ آدمهاست.
ادامه مطلب ...
زمین را آفرید...
ولی هیچ کس نپرسید که زمین را برای چه آفرید؟
او از ازل تا ابد همواره منتظر است
تا آدمی در انتهای زمین پیدا شود
و جواب سوال نپرسیده همه آدمیان زمین را بدهد.
ادامه مطلب ...