... شازده کوچولو گفت: -چیکار داری میکنی؟
مِیخواره با لحن غمزده جواب داد: -مِی میزنم.
شازده کوچولو پرسید: -مِی میزنی که چی؟
میخواره جواب داد: -که فراموش کنم.
شازده کوچولو که حالا دیگه دلش برای او میسوخت پرسید: -که چی رو فراموش کنی؟
میخواره همین طور که سرش رو مینداخت پایین گفت: -سرشکستهگیم رو.
شازده کوچولو که دلش میخواست دردی از او دوا کنه، پرسید: -سرشکستهگی از چی؟
میخواره جواب داد:- سرشکستهگی از میخواره بودنم رو.
این رو گفت و قال و کند و خاموش شد ...
حکایت عجیب وام مسکن کارکنان بانکها ! |
از وبلاگ یک بانکدار |