همه ما قصه های حسنک،تصمیم کبری،دهقان فداکار(ریزعلی خواجوی) را یا در ایام گذشته در کتاب های درسی خوانده ایم؛یا اینکه در مورد آنها چیزهایی شنیده ایم.در اینجا اما مطلبی به طنز (هرچند تلخ)را در تلفیقی از این سه داستان خاطره انگیز با هم می خوانیم.این مطلب را در سایت های متعددی مشاهده کردم اما نمیدانم نویسنده آن کیست.
(ضمنا از قبل بگویم استفاده از عکس ریزعلی خواجوی"دهقان فداکار" در پایان این مطلب هرچند سنخیتی با مطلب طنزی که در اینجا آورده شده ندارد،ولی برای یادآوری خاطره فداکاری این مرد بزرگ که دقیقا عملی را در جهت مخالف با آنچه در این طنز آمده انجام داد،می تواند ادای دینی به این خدمت ارزنده باشد.)
ادامه مطلب ...
سرَ عجیبی است تولد،و از آن عجیب تر مرگ؛
ما همه بلافاصله بعد از تولد با شتاب هرچه تمام تر به مرگ نزدیک تر می شویم.
و این کشاکش بودن و نبودن،همچون یک اضطراب بنیادی همیشه به همراه ماست.
اما بعضی مرگها،تداوم زندگی حتی در این دنیای محدود است.
از پس هزار و اندی سال،هنوز فریاد حسین،برای برپایی آزادی،اعصار و قرون را طی می کند و هر روز روشن تر از قبل،ما را به سوی خود می خواند.
شاید آن روز حسین تنها بود،اما دیروز و امروز و فرداها حسین تنها نیست.او حالا دلهای بسیاری را اسیر خود کرده است.
ادامه مطلب ...
دین من آیین زیبائی هاست.
من پیامبری نقاشم.
من از بابِل آمده ام تا فریادم در سراسر جهان طنین افکن شود.
من آنچه را می گویم که زرتشت می گفت، عیسی می گفت، بودا می گفت.
نقاشی های من سخن از دوستی می گویند.
من شما را به سمت باغهای روشنایی رهنمون می شوم.
ادامه مطلب ...
زندگی بهتر از دیدگاه دخترم زهره
این انشاء را زهره همین چند روز پیش نوشته است.
زهره 9ساله است.
جالبه که زندگی بهتر را از زاویه دید بچه ها نگاه کنیم.
ادامه مطلب ...
من گوساله ام
بهزیستی نوشته بود:
شیر مادر ، مهر مادر ، جانشین ندارد
شیر مادر نخورده ، مهر مادر پرداخت شد
ادامه مطلب ...
اعتراف سهراب
اگر یک روز طلوع و غروب آفتاب را نمی دیدم گناهکار بودم. هوای تاریک و روشن مرا اهل مراقبه بار آورد. تماشای مجهول را به من آموخت.
ادامه مطلب ...