باید در انتظار بهشت موعود احتمالی باشیم ؟ما خود قادریم یک بهشت واقعی در عرصه زمین به وجود آوریم. اگوست کنت
پوزش خواستن از پس اشتباه ، زیباست حتی اگر از یک کودک باشد. ارد بزرگ
انسانها با دو چشم و یک زبان به دنیا می آیند تا دو برابر آنچه می گویند ببینند ، ولی از طرز سلوکشان این طور استنباط می شود که آنه با دو زبان و یک چشم تولد یافته اند ، زیرا همان افرادی که کمتر دیده اند بیشتر حرف می زنند و آنهاییکه هیچ ندیده اند ، دربارۀ همه چیز اظهار نظر می کنند . کولتون
اگر قرار است فردا صبح کار کنید شب زود به رختخواب بروید . زود به رختخواب رفتن و زود از خواب برخاستن یکی از رموز موفقیت است . برایان تریسی
برای تلفظ کوتاهترین کلمه "بله" یا "نه" خیلی بیشتر از یک نطق باید فکر کرد . پتیاگور
رسیدن به راستی و درستی چندان سخت و پیچیده نیست کافیست کمی به خوی کودکی برگردیم . ارد بزرگ
اراده یک احساس نیست بلکه شامل احساس های متعدد است و نمی توان آن را از اندیشه جدا کرد. در عین حال اراده یک شور است و کسی که اراده می کند به اشتباه اراده را با عمل یکی در نظر می گیرد . فردریش نیچه
اولین ساعت روز را که به " ساعت طلایی " معروف است صرف خودتان کنید . برایان تریسی ادامه مطلب ...
ای خدای بزرگ
کمکم کن تا وقتی می خواهم درباره ی راه رفتن کسی قضاوت کنم،
کمی با کفش های او راه بروم
1. با احمق بحث نکنم و بگذارم در دنیای احمقانه خویش خوشبخت زندگی
کند
2. با وقیح جدل نکنم چون چیزی برای از دست دادن ندارد و روحم را تباه می کند
3. از حسود دوری کنم چون حتی اگر دنیا را هم به او تقدیم کنم باز هم از من بیزار
خواهد بود
4. تنهایی را به بودن در جمعی که به آن تعلق ندارم ترجیح دهم
همهچی آرومه....
شلوارا کوتاهه، مانتوها چسبونه
دوهزارتا لیلی واسه هر مجنونه
من چهقد خوشبختم همهچی آرومه
مانتوها چسبونن، همهچی معلومه!
بگو این آرایش تا ابد پابرجاس
حالا که خط چشم تو نگاهت پیداس!
داستانی از بخشندگی کوروش کبیر
روزی
که کوروش وارد شهر صور شد یکی از برجسته ترین کمانداران سرزمین فینیقیه
(که صور از شهرهای آن بود) تصمیم گرفت که کوروش را به قتل برساند. آن مرد
به اسم "ارتب" خوانده می شد و برادرش در یکی از جنگ ها به دست سربازان
کوروش به قتل رسیده بود. کوروش در آن روز به طور رسمی وارد صور شده بود و
پیشاپیش او، به رسم آن زمان ارابه آفتاب را به حرکت در می آوردند و ارابه
آفتاب حامل شکل خورشید بود و شانزده اسب سفید رنگ که چهار به چهار به
ارابه بسته بودند آن را می کشید و مردم از تماشای زینت اسب ها سیر نمی
شدند ...
هیچ کس سوار ارابه آفتاب نمی شد و حتی خود کوروش هم قدم
در ارابه نمی گذاشت و بعد از ارابه آفتاب کوروش سوار بر اسب می آمد. از
آنجا که پادشاه ایران ریش بلند داشت و در اعیاد و روزهای مراسم رسمی، موی
ریش و سرش را مجعد می کردند و با جواهر می آراستند. کوروش به طوری که
افلاطون و هرودوت و گزنفون و دیگران نوشته اند علاقه به تجمل نداشت و در
زندگی خصوصی از تجمل پرهیز می کرد، ولی می دانست که در تشریفات رسمی باید
تجمل داشته باشد تا اینکه آن دسته از مردم که دارای قوه فهم زیاد نیستند
تحت تاثیر تجمل وی قرار بگیرند. در آن روز کوروش، از جواهر می درخشید و
اسبش هم روپوش مرصع داشت و به سوی معبد "بعل" خدای بزرگ صور می رفت و رسم
کوروش این بود که هر زمان به طور رسمی وارد یکی از شهرهای امپراطوری
ایران(که سکنه آن بت پرست بودند) می گردید، اول به معبد خدای بزرگ آن شهر
می رفت تا اینکه سکنه محلی بدانند که وی کیش و آیین آنها را محترم می
شمارد.
کودکی به مامانش گفت، من واسه تولدم دوچرخه می خوام. بابی پسر خیلی شری بود. همیشه اذیت می کرد. مامانش بهش گفت آیا حقته که این دوچرخه رو برات بگیریم واسه تولدت؟
بابی گفت، آره. مامانش بهش گفت، برو تو اتاق خودت و یه نامه برای خدا بنویس و ازش بخواه به خاطر کارای خوبی که انجام دادی بهت یه دوچرخه بده.
نامه شماره یک
سلام خدای عزیز
اسم من بابی هست. من یک پسر خیلی خوبی بودم و حالا ازت می خوام که یه دوچرخه بهم بدی.
دوستار تو
بابی