وقتی شب پر از صدای گریه وهراس مرگه
باد پاییزی تو فکر چیدن یدونه برگه
وقتی تو چله سرما تک درختی تک و تنهاست
به کدوم امید واهی بگه خورشید پشت ابراست؟
وقتی عاشقی سیا مست؛ با دو تا چشمای گریون
کنج میخونه میشینه از غم زمونه داغون
فقط اونه که می دونه شب سیاه و راه درازه
اونی که دلش را برده دنیا شم میخواد ببازه
من همون یه دونه برگم که رسیده وقت مرگم
کی میدونه شایدم تو بگیری دستای سردم
شایدم درخت پیرم؛ که تو چنگ باد اسیرم . . .