اول) نیت: آن
لحظه است که مهاجر به ستوه می آید
و عزم هجرت می کند. از این
نقطه فرد از خاک خود کنده شده است
و ولوله ی عزیمت در جانش افتاده و به
جرگه ی مهاجرین پیوسته است. از
مناسک این مرحله دویدن
به دنبال وکیل و انتظار در صف
طویل درب سفارت و دارالترجمه و
آزمون آیلتس
و تافل و نوافل و ال و بل است و
این خود اول قدم است.
دوم) استجابت: زمانی
است که صبر مسافر به بار می نشیند
و مهر ویزای بلاد خارجه
بر پاسپورت وی کوبانده می شود.
مهاجر در این مرحله خود را پیروزترین
مردمان جهان می داند و هموطنانش
را به چشم کور و کچل هایی می بیند
که در باتلاق بی فرهنگی و ترافیک
و فقر فرو می روند و به خود
افتخار می
کند که به زیرکی و رندی از این
جهنم جهیده است.
سوم) عزیمت: مرحله
ی گذاشتن تمام وابستگی ها از خانه
و زندگی و متعلقین و متعلقات
و دوستان و اقوام است. برخی این
مرحله را به مرگ تعبیر کنند. با هجوم
خاطرات و دلبستگی ها اندک اندک
ترس و تردید در مهاجر فزونی می
گیرد.
سرانجام وی زندگی اش را در چمدانی
جمع می کند و پس از گذشتن از زیر
آیینه و
قران به سمت ناشناخته ها رهسپار
می شود.
چهارم) شعف: مهاجر
چون در بلاد کفر فرو می آید خود
را در بهشتی می یابد سبز
و تمیز و منظم، مردمانش خندان و
جوی های شراب روان و لعبتکان نیمه عریان
و مو طلایی شادان از کنار وی عبور
می کنند. مردان مسلمان را در این مرحله
شعف دو برابر نسوان است و غالباً
هنوز عرق راه از چهره بر نگرفته بر
در عرق فروشی و نایت کلاب و بار و
دیسکو و استریپ کلاب صف می بندند
تا سیر
و سلوک عرفانی خویش آغاز نمایند.
پنجم) بحران هویت: مهاجر
تلاش می کند هویت گذشته اش را
فراموش کرده و در جامعه
ی جدید ذوب شود. وی ناگهان از
"کلثوم جوراب آبادی سنگ سری اصل" تبدیل
به "کاترینا ماریا سانتا کروز" می
شود. اگر از جماعت نسوان باشد در این
مرحله بطور حتم موههای خود را
بلوند می کند و با پوست سیاه
سوخته و ابرو
پاچه بزی و کله ی طلایی زهره ی هر
بیننده ای را می برد. در این مرتبه
از سلوک دامن های کوتاه و پوشیدن
لباس های آلاپلنگی و استفاده مکرر از
کلمات اوه مای گاد و اوه شیت از
اوجب واجبات می باشد.
ششم) غربت: در
این مرحله مهاجراندک اندک متوجه
می شود که در دیار جدید غربیه
است و به احتمال قوی غریبه هم
باقی خواهد ماند و خودش هم چیزی
شبیه همان
مردم کور کچلی است که از آنها
فرار کرده است و هیچ سنخیتی با
این مردم
خونسرد و مامانی و قد بلند ندارد.
جلوی آینه می ایستد و ناگهان می بیند
که یک شرقی کوتوله و احساساتی و
قانون گریز و سیاه سوخته است و با موههای
طلایی اش نه تنها شبیه نیکول
کیدمن نشده بلکه شبیه هویج شده
است.
در اینجا مهاجر ناگهان دچار
نوستالژی شدید برای کشک بادمجان و
دلمه و دیزی
با نان سنگک می شود و به یاد بوی
ترمه ی خانوم بزرگ و قلیون و مزه انار
دون کرده و صدای نون خشکی می افتد
و دیدگانش از اشک تر می شود.
مریدان پرسیدند هفتمین مرتبت
چیست؟ نگاه عاقل اندر سفیهی کرد و
گفت:
هفتم را هر کس خودش مینویسد!
▪
هر چند کلمه که حرف می
زنید یک بار بادگلو کنید
و بدن تان را بخارانید.
این حرکت حتما تاثیر بدی
بر دیگران می گذارد.
▪
اگر روش قبلی موثر واقع
نشد. از فرمول "جوراب های
جادویی" استفاده کنید.
بگذارید جوراب های تان یک
هفته نشسته باقی بماند.
▪
شب ها هم آنها را توی
کتانی های ورزشی بچپانید
و شب خواستگاری همان ها
را بپوشید تا همه خانه
بوی باقلی پخته بگیرد!
▪
حتما شام بمانید حتی اگر
سکوت سنگین و حرف ها،
تمام شد شما همچنان
بنشینید و لبخند بزنید و
سرتان را تکان بدهید.
بالاخره یکی از اعضای
خانواده عروس خسته می شود
و از جا بر می خیزد و این
لحظه همان بزنگاهی است که
باید بگویید "راضی به
زحمت نیستیم... شام چرا...
حالا وقت هست..." این
طوری آنها ناچار می شوند
به شما تعارف کنند و شما
با کمال میل تعارف شان را
می پذیرید.
معنی برخی کلمات
سطل
آشغال :
وسیله ای ا ست موجود در خیابان ها جهت
ریختن زباله در اطراف آنها !
مدرک
تحصیلی :
کاغذی مستطیل شکل، در ابعاد مختلف که بسته
به مقطع ، قیمتش فرق می کند !
حراج :
اصطلاحی است که در آن به قیمت اصلی کالا
درصدی اضافه کرده و با ماژیک قرمزروی آن
خط زده و قیمت اصلی کالا را در زیرش درج
می کنند …!
رئیس :
فردی که وقتی شما دیر به سر کار می روید
خیلی زود می آید و زمانی که شما زود به
اداره می روید یا دیر می آید و یا مرخصی
است …!
بزرگراه
:
نوعی پیست رالی به همراه یادگیری به روز
ترین فحش های ۲۰۱۲ !
شب
امتحان :
شب التماس به درگاه خداوند !
شب توبه !
البته مجموعه برگه های کمک آموزشی (تقلب)
هم بد نیست.
تحقیق :
Copy & Pasteکردن مقالات اینترنتی !
بیرون هم که پروژه می فروشن … ۲۰ تا ۳۰
هزار تومن هلو !
گارانتی
:
یک اسم صرفا زیبا و خوش تلفظ که تنها
کابرد آن در هنگام خرید است !