آهنگ . مطالب زیبا . ویدیو

آهنگ . مطالب زیبا . ویدیو

در میان همگان گشتم و عاشق نشدم / تو چه کردی که تو را دیدم و دیوانه شدم..... در اینجا می توانبد بهترین ویدوها را ببینید
آهنگ . مطالب زیبا . ویدیو

آهنگ . مطالب زیبا . ویدیو

در میان همگان گشتم و عاشق نشدم / تو چه کردی که تو را دیدم و دیوانه شدم..... در اینجا می توانبد بهترین ویدوها را ببینید

اندر احوال مهاجرت (طنززززز)

شیخی را از احوالات مهاجرت پرسیدند، بگفت هرکسی را بسته به سنگینی نامه ی اعمالش حکمی دگر است.
لیک اهل سلوک فرموده اند که هفت مرحله دارد و مرتبت هرکدام را ندانی مگر از آن مرحله به سلامت بیرون آیی و اگر مرد راه نباشی به خوان هفتم نرسی.
 


اول) نیت: آن لحظه است که مهاجر به ستوه می آید و عزم هجرت می کند. از این نقطه فرد از خاک خود کنده شده است و ولوله ی عزیمت در جانش افتاده و به جرگه ی مهاجرین پیوسته است. از مناسک این مرحله دویدن به دنبال وکیل و انتظار در صف طویل درب سفارت و دارالترجمه و آزمون آیلتس و تافل و نوافل و ال و بل است و این خود اول قدم است.
 


دوم) استجابت: زمانی است که صبر مسافر به بار می نشیند و مهر ویزای بلاد خارجه بر پاسپورت وی کوبانده می شود. مهاجر در این مرحله خود را پیروزترین مردمان جهان می داند و هموطنانش را به چشم کور و کچل هایی می بیند که در باتلاق بی فرهنگی و ترافیک و فقر فرو می روند و به خود افتخار می کند که به زیرکی و رندی از این جهنم جهیده است.



سوم) عزیمت: مرحله ی گذاشتن تمام وابستگی ها از خانه و زندگی و متعلقین و متعلقات و دوستان و اقوام است. برخی این مرحله را به مرگ تعبیر کنند. با هجوم خاطرات و دلبستگی ها اندک اندک ترس و تردید در مهاجر فزونی می گیرد.
سرانجام وی زندگی اش را در چمدانی جمع می کند و پس از گذشتن از زیر آیینه و قران به سمت ناشناخته ها رهسپار می شود.
 


چهارم) شعف: مهاجر چون در بلاد کفر فرو می آید خود را در بهشتی می یابد سبز و تمیز و منظم، مردمانش خندان و جوی های شراب روان و لعبتکان نیمه عریان و مو طلایی شادان از کنار وی عبور می کنند. مردان مسلمان را در این مرحله شعف دو برابر نسوان است و غالباً هنوز عرق راه از چهره بر نگرفته بر در عرق فروشی و نایت کلاب و بار و دیسکو و استریپ کلاب صف می بندند تا سیر و سلوک عرفانی خویش آغاز نمایند.



پنجم) بحران هویت: مهاجر تلاش می کند هویت گذشته اش را فراموش کرده و در جامعه ی جدید ذوب شود. وی ناگهان از "کلثوم جوراب آبادی سنگ سری اصل" تبدیل به "کاترینا ماریا سانتا کروز" می شود. اگر از جماعت نسوان باشد در این مرحله بطور حتم موههای خود را بلوند می کند و با پوست سیاه سوخته و ابرو پاچه بزی و کله ی طلایی زهره ی هر بیننده ای را می برد. در این مرتبه از سلوک دامن های کوتاه و پوشیدن لباس های آلاپلنگی و استفاده مکرر از کلمات اوه مای گاد و اوه شیت از اوجب واجبات می باشد.



ششم) غربت: در این مرحله مهاجراندک اندک متوجه می شود که در دیار جدید غربیه است و به احتمال قوی غریبه هم باقی خواهد ماند و خودش هم چیزی شبیه همان مردم کور کچلی است که از آنها فرار کرده است و هیچ سنخیتی با این مردم خونسرد و مامانی و قد بلند ندارد. جلوی آینه می ایستد و ناگهان می بیند که یک شرقی کوتوله و احساساتی و قانون گریز و سیاه سوخته است و با موههای طلایی اش نه تنها شبیه نیکول کیدمن نشده بلکه شبیه هویج شده است. 
در اینجا مهاجر ناگهان دچار نوستالژی شدید برای کشک بادمجان و دلمه و دیزی با نان سنگک می شود و به یاد بوی ترمه ی خانوم بزرگ و قلیون و مزه انار دون کرده و صدای نون خشکی می افتد و دیدگانش از اشک تر می شود.
 


مریدان پرسیدند هفتمین مرتبت چیست؟ نگاه عاقل اندر سفیهی کرد و گفت:


هفتم را هر کس خودش مینویسد!

یه کمی بخندیم سر صبح

تو ایران مدرک "حاج" از "دکترا" هم معتبر تره :))


عشق با یک نگاه شروع میشه و با همکاری برادران 110 تموم میشه





نامه پسرها به گشت ارشاد :
برادران بینهایت از زحماتتان متشکریم!
چون به هردختری میگیم بریم بیرون یه دوری بزنیم
میگه نه, میام خونتون :| :|




از96 تا ماهی شما 55 تا غرق شـــــــــــــد , چنـــــــــد تا ماهـــــــی داری؟

.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

بله؟

مشغول جمع و منها بودی؟

تقصیره این مدرسه هاست که عمر شما رو به فنا دادن!

تا حالا کسی شنیده که ماهی غرق بشه؟


حتما الانم دانشجویی....موفق بــــــــاشی






 





توجه کردین کنار هر خونه ای ی سوپرمارکت بزرگ هست ک معمولا اون چیزهایی رو ک میخوای نداره.





این گربه ها با کبوترا چقدر شـــــــــــــــاخ شدن !!
قبلنا از دو متری ما رو می دیدن گورشونو گم می کردن اونور حالا از 
بغلشون رد می شی انگار نه انگار
فکر کنم تحریم ها رو اونا هم اثر کرده




بالش خودم را ترجیح میدهم
شانه هایت مثل بالش های مسافرخانه است...




واکنش دخترای محلمون وقتی فهمیدن من دوست دختر دارم!!! 


 


بازی‌های پارا المپیک رو از کانال عربی می‌دیدم، گزارشگر هر جمله‌ای میگه مادربزرگم میگه آمـــــــــــــــین!




اگه بخوای خلبان بشی، هزارجور مریضی داری ولی بخوای معافیت پزشکی بگیری، سالم سالمی




ما یه عمره آخر نفهمیدیم : لب تاب؟ لپ تاپ؟ لپ تاب؟ یا لب تاپ؟
هر کدومم میگی یه لامصـــبی میاد گیر میده :))




یه دوست دختر هم نداریم اسمش رویا باشه،
ببریمش پیش زنمون که اسمش دنیاس معرفیش کنیم،
بگیم رویای من اینه ، دنیای بی کینه،
دنیای بی کینه ، رویای من اینه !
اونام با هم رو بوسی کنن و تا آخر عمر به خوبی و خوشی در کنار هم زندگی کنن!




زیباتر و دلنشین تر از اسمسی که توش نوشته "دوسِت دارم عشقم" ، اسمسیه که از بانک میاد و توش نوشته "مبلغ ۴۵۰۰۰۰۰ ریال به حساب شما واریز شد".




آخه من نمیدونم چرا میزارن آدم بمیره بعد رو در و دیوار مینویسن جوان ناکام ، خوب تا زنده ایم اطلاع رسانی کنید شاید فرجی حاصل شد!




قیافه پسرا بعد از یه دست ناهار و قلیون مشتی!!








گول اینا رو که تو خیابون دست همو میگیرن و خیلی خوش و شنگولن نخورین، همش نقشه س تا میرسن خونه دعوا میکنن، فقط میخوان دل ما رو بسوزونن




من نمیدونم این بچه خرخون ها تو مدرسه و دانشگاه وقتی ازدواج کردن و بچه دار شدن از چه افتخاراتی میخوان واسه بچه هاشون تعریف کنن؟! آخه یه فرار از مدرسه ای
یه کتک خوردن از ناظمی
یه واحدهای پاس نشده ای
یه دعوا و بزن بزنی،یه چیزی باید باشه که با هیجان تعریف کنی والا ;)))




گربه ی کصاااااااافط!







بابام: بده موبایلتو ببینم !!!
من: بابا یه لحظه وایسا رمزشو بزنم

!Delete SMSDelete VideoDelete pictureDelete musicDelete privateDelete numberFORMAT MeMoRy CARD

من: بیا بابا من چیزی ندارم که ازتون مخفی کنم!
بابام: نه میدونم، من فقط میخواستم ساعتو ببینم!
من: |:
بابام: (((: 




خود "فلفل" هم هیچ وقت فکر نمیکرد که چنین نقش بسزایی در تربیت کودکان ایرانی داشته باشه بخــــــــــــدا !





ینی من عاشق این گربه ام، مخصوصا با اون قلبی که رو شکمشه!!


 




داشتم تلویزیون میدیدم

مادرم اومده میگه شبکه سه؟؟؟

میگم آره

میگه چشمم روشن بی حیا ی دفعه برو دوست دخترتو بیار خونه

:|




اون زمانی که باباها متوجه بشن شلوار جین ۲۰ تومن نیست اون روز ، 

روز پیوند عاطفه هاست �/font>










موبایلمو دزدیدن!همه میگن برو شکایت کن!

خب بابا اون دزده تمام اسمسامو خونده،روم نمیشه نگاش کنم،آبروم رفته!




ینی عمرا یه دهه هفتادی بدونه این چیه 


 






زن به شوهر: اگه من ازت جدا شم چی میشه؟

مرد: دیوونه میشم.

زن: نمیری دوباره زن بگیری؟

مرد: والا به دیوونه اعتباری نیست !





حاحی داستان چیه؟

تا مجردی هرچی‌ زوج خوشبخته میان کنارت!

وقتی‌ متاهل میشی

هرچی‌ مجردِ خوشحاله میان کنارت هی با هم قرار مسافرت پاتایا و آنتالیا مجردی میزارن

:|




یکی از فانتزیام اینه که یه روز پشت تلفن توی جمع بگم خودمو با اولین پرواز میرسونم :)))






حمامی که من میرم! 





حمامی که مردم میرن!!








یادش بخیر بچگیامون!!











بزرگترین دغدغه خانوم ها!!
















یکی از بزرگترین دغدغه ی کودکیم همین موضوع بود!!










وای چه هیجانی داره!







پاکت زباله خلاقانه!

این جوری شهر هم خیلی قشنگتر میشه!







به این میگن گل پسر!!






از فاصله یک متری هم به زور معلومه!







کیا این برنامه رو دوست داشتن؟

فکرشو بکنید همچین ساعتی دست شما باشه! 

خدا میدونه چه کارای خبیثانه ای باهاش میکنیم! :)))))







یکی از بزرگترین آرزوهای زنان!

البته اینو هم داشته باشن بازم میگن هیچی ندارم پا کنم!







به نظرتون پسره چی گفته که دختره اینجوری شده!!!



 

توصیه بابام به من موقع رانندگی ... (طنز)


توصیه بابام به من موقع رانندگی
سر کوچه ها یواش تر بپیچ ؛شاید یکی بی شعورتر از تو پیدا شد که از اونور بیاد :|

اعتراف میکنم یه بار تو دانشگاه رفتم سمت دانشکده کشاورزی!
دیدم پشت دانشگاه یه مزرعه کوچیک گوجه فرنگیه...!
تا شروع کردم به خوردن یه دختره داد زد:
پروژه پایان ترممو نخور کصافط!!!


ملت از خونه زنگ میزنن بیرون غذا سفارش میدن،
من از بیرون زنگ میزنم خونه سفارش میکنم غذامو نخورن...

فیزیک خیلی آسونتر میشد، اگه به جای سیب، خود درخت رو نیوتن افتاده بود...!

جــاتون خـالــی یــه شــب رفتــیم یــه کبــابــی،
تـابـلــو بــزرگ زده بــود کـــه: ۱۰۰٪ گوسفـــندی
بعــد خوردن کبـاب فهمـــیدم منظـــورش بــه مـــن بـــوده کـــه ۱۰۰٪ گوسفــــند بـــودم کـــه اونجــا رفتـــــم:(

ﺗﻌﺎﺭﻑ ﻛﻪ ﻧﺪﺍﺭﻳﻢ، ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺩﺭ ﻫﺮ ﻓﺪﺍﻯ ﺳﺮﺕ، ﻳﻪ ﺧﺎﻙ ﺑﺮ ﺳﺮﺕ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﻣﺴﺘﺘﺮ ﻭ ﺑﺎﻟﻘﻮﻩ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﻩ..!

آیا از خشکی پوست رنج می‌ برید ؟
خجالت نمی‌کشید ؟ اینم شد درد ؟!

صادقانه‌ترین تبلیغی که تو این چند سال دیدم بنر (Banner) شهرداریه ؛
که نوشته: هر شهروند؛ یک درخت!!!


میدونی لذت بخش ترین لحظه زندگی چیه ؟
وقتی یه عطسه میکنی از ته دل ، یعنی انگار ری استارت میشی !

 

نحوه درس خوندن شیرازیا:

ای که بلدوم ...
ایم که مهم نیس ...
ایم طولانیه نمیاد
اووم که ایشاللو نمیاد....
ایم که تقلب میکنم ...
آخیش تموم شد...!
عامو بیو بریم باغ
:)))

 


ﺩﻡ ﺧﯿﺎﺑﻮﻥ ﻟﻢ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﺭﻭ ﯾﻪ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺷﺎﺳﯽ ﺑﻠﻨﺪ ۲۰۰ﻣﯿﻠﯿﻮﻧﯽ...
ﯾﻪ دخترﻩ ﺍﻭﻣﺪ ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺖ: ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺧﻮﺩﺗﻪ ﯾﺎ ﺑﺎﺑﺎﺗﻪ؟
ﻧﯿﻢ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻬﺶ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ: ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﯽ ﺗﻮ ﻫﻢ ﯾﮑﯿﺸﻮ ﺩﺍﺷﺘﯽ؟
ﺳﻮﯾﭽﺸﻮ ﺩﺭآﻭﺭﺩ ﺳﻮﺍﺭﺵ ﺷﺪ ﻭ ﺭﻓﺖ !!!

از اون موقع ﺍﻓﺴﺮﺩﮔﯽ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺍﻻﻧﻢ ﺗﺤﺖ ﺩﺭﻣﺎﻧﻢ

 

خاک تو سرشون با این جدول کشیدنشون


 

 



خوشحالی پس از گل زدن



وقتی گاو نر غیرتی میشود !



نمیدونم چرا دخـترای امـــروزی از سایز کله شون راضـی نیستند !
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
حتــــــما بـــاید یه قابـلمه یا زود پزی ، چیزی بـذارن زیر روسری شون تا ســـرشـون بشــه اندازه گنبد امامزاده داود …




خلاقیت در عکاسی




شیر هم شیرهای قدیم




یه سایت دوستیابی خفن
دوستیابی در عربستان !






کپی برابر اصل !


 

 

سئوالات چهارگزینه ای مخصوص آقایان متاهل (طنز):


1. چه عاملی سبب شد تا شما به خواستگاری عیالتان بروید ؟!
الف) جوونی کردم !
ب) سادگی کردم !
ج) گول خوردم !
د) من که نرفتم خواستگاری ، اون اومد !

 


2. اگر خدایی ناکرده عیالتان فوت کند شما چه کار می کنید ؟!
الف) اول ناراحت و بعد خوشحال می شوید !
ب) اول خرما و بعد شاباش می دهید !
ج) اول قبرستان و بعد محضر می روید !
د) انشاا... بقای عمر ? تای دیگر باشه !

 


3. ملاک شما در انتخاب عیالتان چه بوده است ؟!
الف) املاک پدرش !
ب) دارایی پدرش !
ج) املاک و دارایی پدرش !
د) همه موارد !

 


4. اگر عیالتان از شما بخواهد که برای کادوی تولدش یک گردنبد طلا بخرید چکار می کنید ؟!
الف) تا بعد از روز تولدش گم و گور می شوید !
ب) تا بعد از روز تولدش خودتان را به مریضی می زنید !
ج) تا بعد از روز تولدش خودتان را به مردن می زنید !
د) آدرس یک بدلی فروشی کار درست را از دوستتان می گیرید !

 


5. محبت آمیز ترین جمله ایکه به عیالتان گفته اید چه بوده است ؟!
الف) عزیزم ، امروز صبحانه چی داریم ؟!
ب) عزیزم ، امروز ناهار چی داریم ؟!
ج) عزیزم ، امشب شام چی داریم ؟!
د) من واقعا ... من واقعا عاشق .... من واقعا عاشق تو .... من واقعا عاشق توروبچه با پنیرم !

 


6. در کارهای منزل چقدر به عیالتان کمک می کنید ؟!
الف) در خوردن غذا با او همکاری می کنید !
ب) کانال های تلویزیون را شما با کنترل عوض می کنید !
ج) موقعی که عیالتان مشغول تمیز کردن منزل یا شستن ظروف است، با زدن صوت و دست او را تشویق می کنید !
د) گاهی اوقات کارهای شخصی تان را خودتان انجام می دهید !

 


7. اگر عیالتان با شما قهر کند برای آشتی کردنش چه کار خواهید کرد ؟!
الف) شما هم با او قهر می کنید تا زمانیکه خودش بیاید منت کشی !
ب) از طریق بکارگیری سیستم اعمال خشونت ، او را به زور آشتی خواهید داد !
ج) او را تهدید می کنید که اگر تا 10 بشمارید و آشتی نکند سریعا اقدام به اختیار نمودن همسر جدید می نمایید!
د) حاضرید یک چیزی هم بدهید اگر همیشه قهر باشد !

 


8. نظرتان در مورد این جمله چیست ؟ ( مهرم حلال ، جونم آزاد ! )
الف) زیبا ترین جمله دنیاست !
ب) با معنا ترین جمله دنیاست !
ج) خوشحال کننده ترین جمله دنیاست !
د) تخیلی ترین جمله عصر کنونی است !

 


9. در کل ، از زندگی با عیالتان راضی هستید ؟!
الف) اگر نباشم چیکار کنم ؟!
ب) چاره ای جز این ندارم !
ج) یک جوری داریم می سازیم دیگه !
د) بله که راضی هستم البته تا زمانیکه بتوانم پول مهریه اش را جور کنم !

شعر خدا+ قیصر امین پور


پیش از اینها فکر میکردم خدا


خانه ای دارد میان ابرها

مثل قصر پادشاه قصه ها

خشتی از الماس وخشتی از طلا

پایه های برجش از عاج وبلور

بر سر تختی نشسته با غرور

ماه برق کوچکی از تاج او

هر ستاره پولکی از تاج او

اطلس پیراهن او آسمان

نقش روی دامن او کهکشان

رعد و برق شب صدای خنده اش

سیل و طوفان نعره توفنده اش

دکمه پیراهن او آفتاب

برق تیغ و خنجر او ماهتاب

هیچکس از جای او آگاه نیست

هیچکس را در حضورش راه نیست

پیش از اینها خاطرم دلگیر بود

از خدا در ذهنم این تصویر بود

آن خدا بی رحم بود و خشمگین

خانه اش در آسمان دور از زمین

بود اما در میان ما نبود

مهربان و ساده وزیبا نبود

در دل او دوستی جایی نداشت

مهربانی هیچ معنایی نداشت

هر چه می پرسیدم از خود از خدا

از زمین، از آسمان،از ابرها

زود می گفتند این کار خداست

پرس و جو از کار او کاری خطاست

آب اگر خوردی ، عذابش آتش است

هر چه می پرسی ،جوابش آتش است

تا ببندی چشم ، کورت می کند

تا شدی نزدیک ،دورت می کند

کج گشودی دست، سنگت می کند

کج نهادی پای، لنگت می کند

تا خطا کردی عذابت می کند

در میان آتش آبت می کند

با همین قصه دلم مشغول بود

خوابهایم پر ز دیو و غول بود

نیت من در نماز و در دعا

ترس بود و وحشت از خشم خدا

هر چه می کردم همه از ترس بود

مثل از بر کردن یک درس بود

مثل تمرین حساب و هندسه

مثل تنبیه مدیر مدرسه

مثل صرف فعل ماضی سخت بود

مثل تکلیف ریاضی سخت بود

*****

تا که یکشب دست در دست پدر

راه افتادم به قصد یک سفر

در میان راه در یک روستا

خانه ای دیدیم خوب و آشنا

زود پرسیدم پدر اینجا کجاست

گفت اینجا خانه خوب خداست!

گفت اینجا می شود یک لحظه ماند

گوشه ای خلوت نمازی ساده خواند

با وضویی دست ورویی تازه کرد

با دل خود گفتگویی تازه کرد

گفتمش پس آن خدای خشمگین

خانه اش اینجاست اینجا در زمین؟

گفت آری خانه او بی ریاست

فرش هایش از گلیم و بوریاست

مهربان وساده وبی کینه است

مثل نوری در دل آیینه است

می توان با این خدا پرواز کرد

سفره دل را برایش باز کرد

می شود درباره گل حرف زد

صاف و ساده مثل بلبل حرف زد

چکه چکه مثل باران حرف زد

با دو قطره از هزاران حرف زد

می توان با او صمیمی حرف زد

مثل یاران قدیمی حرف زد

میتوان مثل علف ها حرف زد

با زبان بی الفبا حرف زد

میتوان درباره هر چیز گفت

می شود شعری خیال انگیز گفت....

*****

تازه فهمیدم خدایم این خداست

این خدای مهربان و آشناست

دوستی از من به من نزدیک تر

از رگ گردن به من نزدیک تر…

ریشه ضرب المثل ایرانی: خر بیار باقلا بار کن


 ریشه ضرب المثل ایرانی: خر بیار باقلا بار کن


ریشه ضرب المثل ایرانی: خر بیار باقلا بار کن


مردی باقلای فراوان خرمن کرده بود و در کنارش خوابیده بود. کس دیگر که کارش زورگویی و دزدی بود آمد و بنا کرد به پر کردن ظرف خودش، صاحب باقلا بلند شد که دزد را بگیرد. هر دو به هم گلاویز شدند عاقبت دزده صاحب باقلا را به زمین کوبید و روی سینه‌اش نشست و گفت: «بی‌انصاف! من می‌خواستم یه مقدار کمی از باقلاهای ترا ببرم، حالا که اینجور شد می‌کشمت و همه را می‌برم»

صاحب باقلا که دید زورش به او نمی‌رسد گفت: «حالا که پای جون در کاره برو خر بیار باقلا بار کن!»

ریشه ضرب المثل: خره خوابید کلاغه باورش اومد!

ریشه ضرب المثل: خره خوابید کلاغه باورش اومد!


هر وقت صحبت از اشخاص خوش‌باور و ابله باشد، این مثل را می‌گویند.

خری در مرغزاری می‌چرید وقتی که سیر شد همان جا خوابید و چار دست و پاش را دراز کرد. کلاغی از بالای سرش می‌پرید، خر را دید که افتاده، خیال کرد سقط شده چند دقیقه‌ای دورش نشست و پرید تا اینکه پیش خودش یقین کرد که خر جان ندارد. خلاصه، بالای سر خر آمد که چشم‌هایش را در بیاورد که ناگهان خره سرش را بلند کرد و کلاغه از ترس پرید!